2 ستاره ی سهیل


نوشته ی: " فاطمه پورمنصوری"

".... نگاه سهیل به پارگی لب ستاره افتاد. اطمینان داشت در دیدار قبلی این بریدگی وجود نداشت. با اشاره به لب خود، با تردید پرسید: " لبتون... چند دیقه قبل نبود."
"اوه ، بله. تو راه پله افتادم... مهم نیست."
اما برای سهیل بسیار مهم بود. معذرت خواهی کردو از اتاق خارج شد. در دل حس بدی نسبت به این موضوع پیدا کرده بود. در چشمان ستاره می دید که دروغ می گوید. اما چرا؟
"عصرونه ی خوبی بود. بازم بخاطر مزاحمتمون معذرت میخوام. در اصل ما باید شما رو دعوت می کردیم، نه شما مارو."
"این چه حرفیه سهیل جان؟ بالاخره نوبت ما هم میشه."
"راستی ما هفته ی آینده یه مهمونی در پیش داریم. خوشحال میشیم شما و دختر خانومتونم تشریف بیارین."
"پس همسرم چی؟"
"اوه، واقعاً متاسفم.والبته همسرتون. مادرم برای دعوت رسمی با شما تماس می گیرن."
"میدونید، ستاره خیلی خجالتیه فکر نکنم که بیاد..."
چهره ی سهیل در هم رفته بود که آقای محمدی ادامه داد:" من تمام تلاشمو میکنم که با خودمون بیارمش." ودستی بر شانه ی سهیل زدو لبخندی به چهره ی شرمگین او زد.
*******************************
سهیل بدون این که جواب سوالات پی در پی مادرش را بدهد وارد اتاقش شد وخود را روی تخت انداخت.بی نهایت شاد بود. همان طور که ویکتور هوگو می گوید:((آن روز نگاه کوزت ماریوس را دیوانه کرد و نگاه ماریوس کزت را به لرزه در آورد. ماریوس با اطمینان رفت و کوزت با اضطراب. آن روز یکدیگر را پرستیدند.)) یا در جای دیگری که گفت:((هر زن در زندگی خود یک بار این گونه نگاه می کند که تن هر رهگذری را می لرزاند. وای به روز مردی که آن لحظه آن جا باشد و اسیر آن نگاه شود.))
و سهیل آنجا بود. گفتار آن نگاه شد.
وستاره . ستاره ای که از عشق به سهیل گریزان بود.
"تو باید به اون مهمونی بیای! می فهمی؟ این برای من مهمه. پدر اون رئیس اون کمپانی بزرگه."
"خواهش می کنم پدر... من نمی خوام این کارو با اون بکنم."
"برام مهم نیست که تو دوست داری چه کاری رو بکنی و چه کاری رو نکنی."
"اما آخه تقصیر اون چیه. اون چرا باید توی دام کثیف تو بیفته؟"
"توباید حرف پدرتو گوش کنی. "
"تو مادر من نیستی که به من بگی چه کار کنم."
"ستاره ، با مادرت درست صحبت کن!ِ"
"اون مادر من نیست."
آقای محمدی سیلی محکمی به ستاره زد. طوری که به شدت به زمین خورد و دست چپش شکست.
**********************
دو روز بعد مدرسه ها باز شد. ستاره آن سال، سال آخر بود و پشت کنکوری.
ادامه دارد......

ستاره ی سهیل

قسمت اول نوشته ی: فاطمه پورمنصوری"
هوای ابری، آن روز دلگیر را دلگیرتر کرده بود. گویی آسمان نیز با او لج کرده بود. آخر این چه سرنوشتی بود؟ کاش می شد آن را از سر بنویسد. کاش یک باردیگر فرصت داشت از نو آغاز کند. ابرها گریه کردند،وشاید همین گریه ی ابرها بود که بغض او را شکست وصدای هق هقش رابلند کرد. زانوانش توان رفتن نداشت. همان جا نشست و آنقدر اشک ریخت که ابرها از باریدن خسته شدند. چه غروب غم انگیزی. غم در چشمان َآسمان هم موج میزد. به زحمت خود را روی نیمکتی که کنارش بود انداخت. چشمانش را بست و به یاد آورد.........
"سهیل به همراه تعدادی از دوستانش از باشگاه به خانه می آمد. حدوداً ده خانه پایین تر از خانه ی شان، خانواده ای مشغول بردن وسایلشان درون خانه بودند.
کاش می توانست بگوید" کاش قلم پام شکسته بود و پامو تو اون خراب شده نمی ذاشتم." اما چه متوانست بگوید که این بهترین اتفاق زندگیش بود.
" دختری را دید که در حال بلند کردن چمدان سنگینی است. دخترک چهره ی معصومی داشت. از آن چهره هایی که هیچ گاه از ذهن آدمی بیرون نمی رود.
سهیل جذب چهره ی او شد. بدون هیچ حرفی از دوستانش دجدا شد و خود را به دختر رساند، دستش را دراز کرد تا چمدان را بلند کند که صدایی شنید. "ممنون، خودم میتونم ببرمش."
سهیل سرش را بلند کرد وبه دخترک نگاه کرد اما متوجه شد که او حتی برای اداء جمله نیز به او نگاه نکرده است. با این که حسابی از بی اعتنایی او لجش در آمده بود با لبخند گفت:"این چمدون برای خانومی مثل شما خیلی سنگینه، براتون میارمش."
" مگه شما بار برید؟"
لبخند سهیل روی صورتش خشکید. " باربرهستم، اما نه باربر شما، فقط خواستم به یه همسایه کمک کنم. اما انگار شما خیلی سریع موضع گیری می کنید و در مقابل همسایه هاتون خیلی بدرفتار میکنین . باید بگم این رفتار شایسته ی یه خانوم مثل شما نیست."
او خواست از حیاط خارج شود که با مردی در پشت سرش مواجه شد.
"ستاره! این چه کاریه؟ ببخشید که دخترم باهاتون بد حرف زد"
"نه خواهش می کنم. برحسب وظیفه اومدم کمک"
"شما لطف دارین. واقعاً برای رفتار دخترم متاسفم همیشه این جوری نیست. راستش هروقت به خاطر کار من مجبوره از دوستاش جداشه این جوری میشه. بالاخره دختره دیگه، احساساتی و وابسته. اوه عذر می خوام من محمدی هستم . احمد محمدی."
ودستش را دراز کرد. سهیل دستان آقای محمدی را به گرمی فشرد وگفت:"سهیل احمدی. از آشناییتون خوشوقتم."
ستاره چمدان را همان جاگذاشت و رفت. اما در ذهن خود تکرار کرد"سهیل ، سهیل ، سهیل احمدی......."
"افتخار بدین یه چای در خدمتتون باشیم . بفرماییدتو."
"خیلی ممنون. راستشو بخواین الان از باشگاه میام. دوستام منتظرن بریم خونه"
"چی بهتر از این. دوستاتونم صدا کنید بیان. عصرونه رو دور هم می خوریم"
"راستش نمی خوام مزاحم شیم. تازه مثل این که دختر خانوم شما هم از بودن ما خوششون نمیاد."
سهیل این جملات را در حالی می گفت که از ته دل آرزو می کرد داخل برود ویک بار دیگر ستاره را ببیند. ستاره ای که شاید از آن او شود."
چه خیالی که ستاره روزی او را تنها می گذارد. تنهای تنها ، بی هیچ نشانی.
"آقای محمدی با مهربانی دستی بر شانه ی سهیل زد وگفت:"ما رسم نداریم مهمون رو گرسنه بفرستیم خونش."
"مهمون نه مزاحم."
"تعارف نکن زود برو دوستاتو صداکن."
"اما آخه......"
"آخه واما نداره. اگه از دست ستاره ناراحتی و به خاطر این نمییای تو برم بگم بیاد ازت عذر خواهی بکنه؟"
"نه اقای محمدی این چه حرفیه؟ چه ناراحتیی؟"
"پس دوستاتو صداکن"
"چشم، هر چی شما بگین."
آقای محمدی آخرین بسته را به درون خانه برد. برلب های سهیل لبخند رضایتی نشست. دستی برای دوستانش تکان داد و گفت"بییاین"
دوستانش وارد حیاط خانه شدند. "چی شده سهیل چرا نمییای بریم؟ فامیلتونه؟"
"اینا باشه واسه بعد. عصرونه دعوتیم."
"دعوت کی؟"
"بعداً براتون می گم. شما که مفت خوری تو خونتونه. برین تو وگرنه از مهمونی آخر هفته خبری نیست."
همگی غرغر کنان وارد خانه شدند. سهیل چمدان را بر داشت و وارد خانه شد. آقای محمدی چمدان را در دستان سهیل دید. خواست چمدان را ازاو بگیرد که سهیل گفت:"میشه خودم براشون ببرم؟ می خوام بابت رفتارم عذر خواهی کنم."
"طبقه ی بالا، اتاق اول."
سهیل به طبقه ی بالا رفت، در بازبود"میتونم بیام تو؟"
ستاره به سمتش برگشت و نگاهشان در هم گره خورد."
کاش هیچ گاه پایش را آنجا نگذاشته بود. کاش هیچ گاه آن نگاه دروغین را نمی دید. اما حتی توان فکر کردن به این را هم نداشت.
" "بفرمایید."
سهیل وارد اتاق شد. "چمدونتونو آوردم."
"لطف کردین، بذارین همونجا."
سهیل چمدان را گوشه ی اتاق، همانجایی که ستاره اشاره کرده بود گذاشت و خواست از در خارج شود که ستاره گفت:"آقای احمدی!"
سهیل ایستاد، اما برنگشت.
"میخواستم بگم بابت رفتارم متاسفم. واقعاً نمی دونم چرا با شما این رفتارو کردم."
"مهم نیست."
"در مورد همه چیز اینقدر بی تفاوتین یا فقط مورد عذر خواهی من بی تفاوتین؟"
"گفتم که برام مهم نیست. لطفاًدیگه ادامش ندین."
"فقط نمی خواستم کسی از دستم ناراحت باشه."
سهیل دوست نداشت اینقدر بی تفاوت با ستاره صحبت کند. اما چاره ای نبود جز حفظ ظاهر.

ادامه دارد...........

جواهرده یا جورده همان ده بالایی







مسیر دسترسی به روستای زیبا و تاریخی جورده و یا به تعبیر امروزی و تهرانی شده جواهرده رامسر از منتهی الیه غربی شهر رامسر و از جنوب سه راهی فلسطین( تگزاس) منشعب گردیده و با عبور از میان کوههای مشجر و گذر از جنگلهای انبوه و سرسبز و مناظر طبیعی و زیبا،پرندگان و جانوران وحشی و شگفت انگیز و در امتداد رودخانه خروشان و وحشی صفا رود ادامه یافته و با افزایش ارتفاع در طول مسیر به تدریج نوع پوشش گیاهی تغییر یافته و از تراکم درختان کاسته می شود و در نزدیکی جواهرده کاملا از پوشش جنگلی خارج شده و در 26کیلومتری رامسر به چمنزار و بوته زار تغییر شکل داده و از این نقطه در دامنه کوههای پر برف سماموس،روستای سنتی و ییلاقی جواهرده با نمای وصف نشدنی خودنمایی می کند. بهشتی که اختلاف دمایش با شهر حدود 10تا12 درجه می باشد و در تابستان بخاطر دارا بودن آب و هوای خنک مورد استقبال هزاران توریست خارجی و داخلی واقع می شود.این مکان توسط ارتفاعات اطراف رامسر محاصره شده و چشمه ساران قابل شرب زیادی مانند چشمه های شیخان، آبعلی، سلمان، بریشی و کمربن در آن جریان دارد.

جواهرده جزو معدود مناطق کوهستانی رامسر است که با وجود فاصله بسیار کم با دریا، بیش از 2000متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در زمستان نیز این منطقه دارای جلوه های زیبای طبیعی بوده و حدود شش ماه از سال پوشیده از برف است و در تابستان اکثرا مه آلود بوده و هوایی شاعرانه و عاشقانه دارد.
جواهرده رامسر یکی از شاهکارهای طبیعی خلقت خداوند بزرگ مانند نگینی گرانبها در دل کوهستانهای سرافراز البرز می درخشد.جواهرده از سه جهت در محاصره کوههای زیباست و شبیه به دره ای کم عمق بوده با عرض کم و شیب ملایم که عرض آن در اوشیانسر،اندک بوده و به تدریج از غرب به شرق بر گستردگی آن افزوده می شود.
در دامنه شرقی تپه های تاک سرو دیکه سر یعنی کهنه و تازه تنگدره، رمک محله، چاک دشت و صیقل محله به صورت جلگه و محلی رویایی، باصفا و مناسب جهت کوه پیمایی اهالی این ده جواهر خیز می باشد.

در شل محله جواهرده، مسجد آدینه ای وجود داشت که بیش از هشتصد سال از بنای آن می گذشت، البته یک بار در دوره صفوی توسط بهمن تخریب شده و به دست شیخ الاسلام منطقه ملا شل شریف سرابی (کربلا بنه) جد خاندان شل محله ای های رامسر و تنکابن بازسازی می شود و تولیت آن تا دوره کربلایی محمد تقی شل آقاخانی در نسل آنان باقی می ماند تا این که به حجت الاسلام و المسلمین بنی هاشمیان واگذار می شود تا از تخریب و تصاحب اراضی آن که در شل محله جواهرده قرار داشت جلوگیری شود و با این حال تصرفات غیر قانونی ادامه یافت و نیمی از محوطه وقفی آن تصاحب و خانه سازی می شود و اعتراضات محمدتقی خان شل آقاخانی و بنی هاشمیان چنان که بارها برای نویسنده بیان شده بی تاثیر می ماند. در سال های اخیر چند بار مسجد کهن طمعه حریق می شود که خود یک بار شاهد آن بوده وبه سختی آتش مهار می شود ولی در سالی گویا به صاعقه ای که به درخت چنار( آزاد) برخورد می کند به کلی می سوزد ولی به گمان نویسنده شاید طعمه حریق های ناخواسته برخی شده باشد ؛ زیرا بخاری هیزمی آن چنان از هیزم های خشک انباشته می شد که آتش همواره تا سقف چوبی ادامه می یافت.

بر ستون های اصلی آن اشعاری به یادبود بازسازی آن در عصر صفوی نوشته شده بود و از شل شریف به عنوان بانی بازسازی یاد می شود. این اشعار که توسط بنی هاشمیان به یادگاری اجدادی برای این جانب نوشته شده بود موجود است . مسجد جدید با مصالح و طراحی نوین برخلاف سبک معماری کهن منطقه بنیاد نهاده شده است و اثری جز چندین عکس از مسجد کهن باقی نمانده است.

جواهرده از چندین محله زیبا تشکیل شده که اکثرا در تابستان مملو از جمعیت بوده و مردم برای فرار از گرما و شرجی ساحل دریای رامسر به آنجا هجوم آورده و در پاییز بجز چند خانوار،مابقی به ساحل رامسر باز میگردند. محله های آن عبارتند از:

1-اوشیان سر،که در پایین مسجد دارالوداع قرار دارد.
2-جولاخیل که از محله های بزرگ رامسر است.
3- کربلا بنه که به سراب معروف بود.
4-سید محله که در ضلع جنوبی مسجد آقا سید سعید در رامسر قرار دارد.
5-بریشی محله که چشمه برشی در آن محله واقع است.
6-آموسی خیل که در حد فاصل میان اوشیان سر و مدرسه علمیه رامسر قرار دارد.
7- صیقل محله
8- فتوک محله
9. شل محله که در جهت غربی مسجد جواهرده تا بازار ادامه می یابد
میدان جواهرده
در وسط محل،میدان جواهرده واقع است که بازار،مسجد،درمانگاه،ایستگاه رامسر و مخابرات در اطراف آن قرار دارند.در وسط میدان چندین درخت تنومند وجود دارد که از قدمت این میدان در رامسر حکایت دارد.

بازار جواهرده
در حال حاضر بر خلاف گذشته که بازار جواهرده در رامسر رونق فراوانی داشته،بجز محدود ایامی و آنهم به دلیل فراوانی توریست در جواهرده،بازار آن دارای رونق نیست.بازار جواهرده از چندین بقالی، قصابی،نانوایی،کبابی، رستوران،یک داروخانه و چند قهوه خانه به همراه میوه فروشی و سلمانی تشکیل گردیده است که در ایام پاییز و در زمستان تعطیل است.

روستاهای جواهرده
1-سلمل
سلمل در شرق جواهرده و در شمال شرقی رامسر قرار دارد و خیابان رامسر_جواهردهاز کنار آن میگذرد.سلمل از روستاهای مهم و بزرگ جواهرده است که در تابستان جمعیت زیادی در آن ساکنند و دارای بازاری است که شامل بقالی و نانوایی و میوه فروشی و همچنین مرغداری است.
2-زوریک
زوریک در جنوب شرقی سلمل و بالاتر از مدکوه و در جنوب رامسر واقع است و دارای قبرستان قدیمی و بقعه ای است که دو امامزاده بنام های سید فاضل و سید فضل در آن مدفونند،میباشد.
3-کنارود
کنارود در کمره کوه قرار گرفته و در آنجا انواع حبوبات،گندم و جو کشت می شود و دارای باغات فندق و گردو است.
4-پایین مازو
پایین مازو یا ون میزی یکی از روستاهای کوچک جواهرده است که به علت قرار گرفتن در دامنه کوههای بلند رامسر و وجود تپه های سبز اطرافش و همچنین وجود درختان کوهستان بابران و مشرف بودن به دره ای عمیق از زیبایی خاصی برخوردار است.محصولاتش گردو،فندق،سیب،گلابی،سیب زمینی و لوبیا است.
5-جیرکوه(کوه پایین)
جاده جواهرده_رامسر از وسط جیرکوه میگذرد.در گذشته مردم در تمام فصول سال در جیرکوه ساکن بودند ولی در حال حاضر بجز چند خانوار،مابقی در فصول سرد سال آنجا را ترک میکنند و در فصل گرما دوباره بدانجا کوچ میکنند.
6-جورکوه(کوه بالا)
جورکوه هم،مانند کوه در زمستان بجز چند خانوار،خالی از سکنه است ولی در تابستان بسیار پر جمعیت میشود و در نیم کیلومتری جیرکوه واقع بوده و دارای باغات فندق و گردوست.
7-مدکوه
مدکوه دارای دو چشمه میباشد که در رامسر معروف است و روستا را به دو قسمت تقسیم می کند.در جنوب شرقی زرودک واقع شده است ودارای باغات فندق و گردو است.
8-چوتوک
چوتوک در دامنه شرقی ورگه چال (گودال گرگها)واقع بوده است و در زمستان خالی از سکنه است.دارای مناطق دیدنی و جذاب است.
9-فیلیک دم
فیلیک دم در دامنه شرقی تپه تنگدره سر راه جواهرده به رامسر واقع است و در گذشته آسیاب آبی بسیار دیدنی و زیبایی در کنار رودخانه این روستا وجود داشت.دارای مناطق زیبا و دیدنی است.
10-بازارش
بازارش مابین کوه و دره قرار گرفته و بسیار دیدنی است.دارای اسخر پرورش ماهی قزل آلا و استراحتگاهی زیبا میباشد.ضمنا شیر سنگی که یکی از آثار تاریخی و شاید هم طبیعی جواهرده ،رامسر باشد نیز در نزدیکی بازارش قرار دارد.در بازارش گورهای گبری فراوان به چشم می خورد و حکایت از آبادانی منطقه در زمانهای گذشته می نماید

ترانه های رامسری: نُخوشی یار


تو جور مَله دره مو جیرمله
تو در جام آو خوره مو در پیله
بشو یار و بگو تشریف بیره
که یارت نخوشه حالت ندره


ترجمه :

تو در محله بالایی زندگی می کنی و من در پایین محله

تو در جام آب می خوری و من در پیاله

برو به یار بگو تشریف بیاورد

که یار تو ناخوش است و حالی ندارد

ای سماموس


اي کوه بلند آسمان بوس**** اي اوج بلند اي سماموس
از برف تو گشته اي قبا پوش**** در دهر نبد مثل تو همدوش
وز پايگه نظر گذارت**** رازي ست بسي کهنه ومنقوش
در شرق نظر به مازياري**** درغرب نظر به حيدراوغلو
وز پشت به شهريار گمنام **** وز ساحت روبرو پر از نام
در پهنه دشت اريايي**** بس نام بود گران بهايي
در خاطر و ياد آن عزيزان**** در دشت همي چو لاله زاران
برخيز و زناله کن تو آهي**** از دشت به قله بر نگاهي

ماه های گالشی رامسر



گالش های رامسر که از اقوام کهن ایرانی هستند تقویم خورشیدی دارند که به نظر می رسد که به پیش از اسلام باز می گردد. برخی آن را تقویم یزدگردی می خوانند. این تقویم در سال جاری 1386 را سال 1581 نشان می دهد. گالش های امروز رامسر هنور داراي‌ تقويم‌ "گالشي"‌ هستند‌ که‌ از لحاظ‌ فرهنگي‌ بسيار حايز اهميت‌ است‌ . در اين‌ تقويم‌ ماه‌هاي‌ سال‌ به‌ ترتيب‌ عبارتند از: "اول‌ ماه"، "مردال‌ ماه"، "ده‌ ماه‌"، "ورفه‌ ماه‌"، "اسفندار ماه"، "نوروز ماه‌"، "کرچه‌ ماه‌"، "ارکه‌ ماه"، "تيرماه"، "سيه‌ ماه"، "شرر ماه" و "اميرماه‌".

به نظر می رسد که تقویم گالشی مناطق اشکور و دیلمان تفاوت هایی در نام گذاری با این تقویم داشته باشد . نام هایی چون اريه ما ، در فرهنگ گالشی رامسر تغییر یافته است

ترانه های رامسری : کلاج و کشکرت



سر كوه بلند مي پا هلغزست

كلاج و كشكرت خنده بتركست

كلاج و كشكرت خنده نوكنين

آواز دختران مي دل بتركست


ترجمه:

بر سر كوهي بلند پايم لغزيد

كلاغ و زاغي از خنده تركيدند

كلاغ و زاغي خنده نكنيد

آواز دختران باعث شد كه دلم بتركد و به لزره در آيد

بزه میلجه و گیلان جان


بزه ميلجه و گيلان جان
1581, Noruz Mä 29
Baza miljə o Gilän jän، عنوان مجموعه شعری است به زبان گيلکی گالشی، سروده دکتر مجتبا روحانی (متخلص به مِندِج) که توسط نشر گيلکان، در 148 صفحه منتشر شده است.چاپ اول اين کتاب مربوط به سال 1379 هجری خورشيدی و طرح روی جلد آن کار ماکان پوراحمد جکتاجی ست.در بخش «سخن ناشر» اين کتاب آمده است:«دفتر شعر حاضر که به زبان گيلکی (گويش گالشی منطقه کوهستانی رامسر و تنکابن) سروده شده در واقع دو دفتر مستقل از شعرهای شاعر است که در دو قالب کاملن متمايز و متفاوت سراييده شده و در يک مجموعه فراهم امده است: بزه ميلجه (با سه شعر بلند در قالب نو) و گيلان جان (مجموعه دوبيتی‌ها).»شعرهای اين کتاب، دارای نگارش با الفبای عربی و هم الفبای لاتين بوده و در ضمن، علاوه بر ترجمه فارسی‌شان، بخش توضيح واژه‌گان را نيز شامل می‌شوند.با هم دو دوبيتی از بخش گيلان جان اين کتاب را می‌خوانيم.


Gilän jän, İlmili, sorxə qabäye!
Somämus ti çume, Dolfak ti päye
Hezäron gab däre, ti Käsə deryä
Bənäzam ti çum o ti dast o päye
İlmili
ايلميلی: نام کوهی در آخرين نقطه شرقی گيلان (در مرز کنونی گيلان و مازندران)
Somämus
سوماموس: نام بلندرتين کوه گيلان.
Çum
چوم: چشم.
Käsə deryä
کاسِ دريا: دريای کاس. هم به معنی دريای کاسپين و هم به معنی رنگ کاس (سبزآبی) دريا.
Gilän jän, äsemon borme kone zär
Kəläçe, därə tük nişte, kone qär
Ti saxtə yälə sar, vərg zuku kone
Gäləşe şul zane: çi xan vake kär?!
borme kune
بورمه کونه: گريه می‌کند.
Kəläçe
کلاچه: کلاغه، کلاغ.
Yäl
يال: گردنه کوه.
Zuku
زوکو: (=زوکا) زوزه.
Şul
شول: ناله و فرياد از روی فريادرسی و دادخواهی.
vake kär
وکه کار: بشود. (چی خان وکه کار=چه بايد بشود؟)(بزه ميلجه و گيلان جان، دکتر مجتبی روحانی)

آروس و زومه های اشکور و سماموس



آروس-زومه‌های اشکور و سماموس
1581، اریه ما 8
مقدمه:افسانه‌ها و باورداشت‌های پيشينيان، نوع نگرش آن‌ها را نسبت به محيط پيرامون‌شان نشان می‌دهد. اين باورداشت‌ها نه تنها محيط جاندار بلکه محيط بی‌جان را نيز دربر می‌گيرد. باورداشت‌های مردم اين سامان نسبت به پديده‌های ناشی از سازوکارهای زمين‌شناسی و فرسايش موثر در ايجاد اشکال زمين کم نمی‌باشد. در جای‌جای اين سرزمين می‌توان به آن‌ها برخورد نمود.در محيط جلگه‌ای اين مسئله به علت از بين رفتن محيط‌های طبيعی و حتا روستايی و تغييرات شديد در وضع محيط زيست طبيعی وفرهنگی آن‌ها، بسيار کم‌رنگ شده است.

اما در مناطق کوهستانی هنوز هم می‌توان اين باورداشت‌ها را که در حال از بين رفتن است، مشاهده نمود. همچون: منبرسنگ و شمشيربَزِه سنگ در مسير کشکو به لاکتراشان در تنکابن (مشايخی،1380)، چِل پله (در جاده اشکور)، غازگُوابَر در روستای چوشل و غارِ جاران در شاجانِ ديلمان و... در اين نوشتار سعی در معرفی گونه‌ای از اين باورداشت‌ها نسبت به پديده‌های حاصل از فرسايش شده که هر دو اثر از جاذبه های گردشگری در مناطق خود می‌باشند.
الف) آروس-زومه‌ی اِشکوربرای رسيدن به اين آروس-زومه، بايد از مسير زير عبور نمود:کلاچای، رحيم‌آباد، جاده اشکورات (سفيدآب)، تُولِ لات، سَجيران، گرمابدشت، دوراهی زياز، جاده سمت چپ، کوه آروس-زومه، عبور از تونل بر بالای قله‌ی آروس-زومه.
توضيح تصوير: در تصوير راست، دره‌ی پولؤرود و در انتها کوه آروس-زومه با فلش مشخص گرديده. در عکس چپ هم نمايی از اين کوه از روستای ليما ديده می‌شود.کوه آروس-زومه به ارتفاع 1372متر از سازندهای آهک توده‌ای خاکستری و کرم رنگ دوره‌ی ژوراسيک تشکيل شده و در محل التقای دو رودخانه چاک‌رود و پُلرود [پولؤرود] در جنوب روستاهای گرمابدشت و زياز واقع شده است. اين کوه کاملاً صخره ای، با عظمت خيره کننده از جاذبه‌های ويژه‌ی گردشگریِ منطقه اشکور می‌باشد. در طول زمان، بدنه‌ی سنگی اين کوه در اثر فرسايش فيزيکی چهره‌ای خشن يافته است و در اطراف قله‌ کوه، تيغه‌ها و ستون‌های سنگی به وجود آمده است. در اين ميان دو ستون سنگی بر پوزه‌ی سنگی کوه به‌طور زيبا و باشکوهی در کنار همديگر قرار گرفته‌اند که در بين مردم به آروس-زومه [عروس و داماد] معروف است. طبق باورداشت‌ها و روايت رايج در منطقه‌ی اشکور، پسر و دختری که به هم علاقه داشتند بدون اجازه‌ی والدين‌شان با يک‌ديگر از محل سکونت خود فرار نموده و مورد نفرين پدر و مادرشان قرار گرفته، در آن محل به سنگ مبدل گشتند.«اشکوريان معتقدند که اَروس و زومه مورد اشاره اين‌گونه نفرين شده‌اند: ((الهی سی‌پرده گيشه سيابن ببين))». (يگانه چالکی،1381) اين آروس و زومه در نوع خود شناخته‌شده‌ترين در گيلان به شمار می‌روند. اما نگارندگان در سفرهايی به مناطق کوهستانی شرق گيلان، آروس و زومه‌ی ديگری را نيز مشاهده نموده‌اند.
توضيح تصوير: نمای نزدیک شده از دو صخره‌ی معروف به آروس-زومه.
توضيح تصوير: سمت راست، پرتگاه سنگی کوه شاه‌نشين. در این عکس آروس-زومه با پيکان نشان داده شده است. عکس سمت چپ هم نمايی نزديک‌تر از آروس-زومه‌ی ديلمان است.
ب) آروس-زومه‌ی ديلمانبهترين مسير دسترسی: سياهکل، جاده ديلمان، توتکی، بالارود، لونَیْ، خشک ِ آب، لاری‌خؤنی، اسپيلی، به سمت چپ جاده اسپيلی-پيرکوه، دوراهی کوه‌پس، کوه‌پس، نياول، به طرف قله‌ی سيّدسرا، سيدسرا، به طرف شيرچاک، کوه شاه‌نشين در مرز دو حوضه‌ی رودخانه‌ی چاک‌رود و شلمان‌رود. در شمال کوه سيدسرا (سراهای گالش‌های سيدسرا) در سرشاخه‌های رودخانه‌ی شلمان‌رود، در يالی که از کوه شاه‌نشين در جهت جنوب شرقی-شمال غربی به طرف دره‌ی شلمان‌رود امتداد يافته است، پرتگاه صخره‌ای از سنگ‌های آتشفشانی و آذرآواری وجود دارد که در اثر فرسايش در اين پرتگاه سنگی، دو سنگ به شکل بسيار زيبايی در کنار هم به شکل دو ستون سنگی مخروطی به وجود آمده‌اند که شباهت به دو انسان در کنار هم ايستاده دارند. اين دو سنگ در ميان گالش‌های سيدسرا به آروس-زومه معروف‌اند.
منابع :1-مشايخی، حبيب ا...، نگاهی همه‌سويه به تنکابن، انجمن آثار و مناظر فرهنگی، تهران، 13802-يگانه چالکی، حسن، جغرافياي تاريخی اشکور- نگاهی گذرا به جواهردشت، تابان ، 13813-سازمان جغرافيايي نيروهای مسلح،1383، نقشه های توپوگرافی 1:50000 ، ملکوت IV60634-سازمان زمين شناسی ، نقشه زمين شناسی 100000 جواهرده.
نويسندگان:نیما فرید مجتهدیNima_mojtahedi[at]yahoo.comطالب قاسمی وسمه‌جانیAqvassmejani[at]yahoo.com
توضيح تصوير: نمايی نزديک از آروس-زومه‌ی ديلمان.
آروس-زومه‌ی اشکور

ایلمیلی و سماموس







گیلان جان ایلمیلی سُرخ ِ قبایه

سؤماموس تی چومه، دلفک تی پایه

هزارؤن گب داره تی کاس ِ دریا

بنازم تی چوم و تی دست و پایه






گیلان جان سو زنه اِسپه سماموس


تی جانِ پو زنه اِسپه سماموس


هزارن شب تی سر کورفی بنالست


هنه سو سو زنه اِسپه سماموس

سماموس در سرودی



سماموس . شعری در جغرافيای تاريخی و ريشه يابی نامواژه های كهن اشكور است که در بردارنده ای سروده ی از محمد قلی صدر اشكوری می باشد . این کتاب در سال 1379 خورشیدی چاپ و منتشر شده است.همان طور كه محمد قلی صدر اشكوری متولد 1320 در مقدمه اش نوشته است سروده سماموس با يكی از مشهورترين انواع شعرپارسی يعنی مثنوی قرابت دارد.شعر سماموس از صفحه 5 شروع می شود و در صفحه 25 خاتمه پيدا می كند، اما آنچه این سروده و کتاب را با ارزش و جاودانه ساخته است ، پيوست 75 صفحه ای ريشه يابی نامواژه های كهن اشكور و گویش گالشی است .
وی كتابی دیگر را به زبان گالشی با عنوان : ما بگيته سالان شعر( شعر سال های ماه گرفتگی ) با همکاری نشر رود در سال 1380 به چاپ رسانيده است که آن نیز بر غنای زبان گیلکی گالشی افزوده است.
گفتنی است که گویش گالشی در مناطق کوهستانی گیلان و مازندران رواج دارد.

1581 گالش شؤمار



1581 گالش شؤمار
1581، اريه ما 13
بالاخره پس از کش و قوس‌های بسيار، تقويم ديواری سال 1581 گالشی منتشر شد.اين تقويم در شش برگ گلاسه‌ی تمام رنگی و با حمايت نشريه‌ی گيله‌وا و سازمان ميراث فرهنگی استان گيلان آماده شده است. در کنار تقويم گالشی، تقويم رسمی کشورمان و نيز تقويم ميلادی به همراه تمامی مناسبت‌ها و تعطيلات رسمی و نيز مناسبت‌های بومی در اين تقويم گنجانده شده است.
عکس‌های اين تقويم از کارهای زيبای نيما فريد مجتهدی و تنظيم و طراحی تقويم نيز کار نگارنده‌ی ورگ است.متأسفانه درصد کمی از نسخه‌های منتشر شده در اختيار من و نيما قرار گرفته و به همين دليل همين‌جا به همه‌ی علاقه‌مندان اعلام می‌کنم که که اگر مايل به داشتن نسخه‌ای از اين تقويم هستيد، در اولين فرصت از طريق ايميل ورگ درخواست خود را اعلام کنيد.تقويم‌ها رايگان بوده و تنها از شما هزينه‌ی ارسال پست سفارشی گرفته خواهد شد. به دليل محدوديت تعداد، به درخواست کسانی که زودتر تماس گرفته‌اند پاسخ داده خواهد شد.