رامسر
رامسر عجب زیباست در شبان مهتابی
بیشه چون زمرد سبز رنگ آسمان آبی
در بهار مهتابی یاس از آسمان ریزد
آدمی کجا یابد نقره یی بدین نابی
تا دیار اندیشه می برد خیالم را
سایه ی هزاران سرودر شبان مهتابی
رسته از دل جنگل غنچه زرد و لیمویی
خفته در بر سبزه لاله سرخ و عنابی
شهر نقره اش خوانم رانکه دیده ام شبها
باغ و جلگه مهتابی دشت و بسیشه سیمابی
وه که می چکد از ابر دانه دانه مروارید
نه می کشد بر موج دسته دسته مرغابی
روی ماسه ها ساحل از صدف گهر ریز است
دختر و پسر آنجا در پی گهر یابی
بر بنفشه پروانه می چمد به خوشحالی
ژاله از لب غنچه می چکد ز شادابی
بید عشوه گر بنگر گیسوان رها کرده
با نسیم می رقصد در کمال بی تابی
بسکه عطر لیمو ها می وزد به بستر ها
کار عاشقان هر ب می کشد به بی خوابی
من در این چمن خواهم همزبان دلخواهی
با نگاه جادویی با لبان سرخابی
0 بازخورد به 'رامسر در شعر شاعران'
ارسال یک نظر